غم نوشت 1 : ماشین آسیب دیده بود ولی نه آنقدر که جان زن جوان را بگیرد. از آن جا که همسرش ظاهرا آسیب جسمی ندیده بود حدس میزنم زن کمربند ایمنی اش را نبسته بود...واقعا بستن کمربند انقدر سخته ؟ اگر سخته ارزشش رو نداره؟ شاید اگر کمربند بسته بود...افسوس...
غم نوشت 2 : حکایت جاده ها و کیفیت اونها هم قصه پر غصه ای است.استان ما که طبق آمار مسؤلین سالانه بیش از 15 میلیون نفر ورودی مسافر داره اینه وضع جاده هاش؟ منکر کارهای خوب انجام شده نیستم ولی منکر کارهای زیاد انجام نشده هم نیستم. از چالوس تا چابکسر جاده مرتب باریک و دوباره گشاد میشه. مخصوصا در همین محدوده چالوس تا رامسر که جاده دوبانده ناگهان به پلی میرسه که به زحمت دو خودرو در کنار هم میتونن ازش رد بشن. ببینید در شب چقدر میتونه این وضعیت خطرناک باشه و متأسفانه این حادثه هم دقیاق در ورودی یکی از همین پل ها اتفاق افتاد.
آسفالت بسیار بی کیفیت و پر از دست انداز ، خط کشی های قدیمی و رنگ رو رفته ، وصله پینه های روی آسفالت با اختلاف ارتفاع مضحک ( که با بیل هم میشه همسطحش کرد چه برسه با غلطک) ، نداشتن کمربندی های مناسب ، سرعت گیر های غیر استاندارد و بدون علایم هشدار دهنده که معمولا وقتی سرت به سقف بخوره میفهمی رفتی روش و اگه رو شانس باشی فنرهای ماشین نشکنه و فرمون از دستت در نره . به محض اینکه وارد استان گیلان میشی سرعت گیرهای تپه ای تبدیل میشن به ساندویچی اونم با دو تابلو هشدار دهنده در 200 و 100 متری فرصت داری لااقل سرعت ماشین رو تنظیم کنی.
همین جا پیشاپیش خدا قوت میگم به مسؤلین محترم مربوطه بابت حسابی که به خاطر کم کاریهاشون باید روز قیامت پس بدن. واقعا خدا قوت!! آیا توقع از مسؤلین مربوطه برای داشتن جاده های امن و استاندارد برای استانی مثل مازندران با این حجم ورودی و خروجی مسافر توقع زیاد و نابجاییه؟ اگر جاده ناگهان باریک نمیشد و لااقل قبل از پل علائم هشدار دهنده کافی داشت شاید... افسوس...
غم نوشت 3 : سودای سرعت ، جنون سرعت ، عقده پشت سر گذاشتن بقیه ماشین ها ، لایی کشیدن ، عقده زرنگ و زبل نشان دادن ، شهوت به رخ کشیدن دست فرمون و... راننده باید سرعت خودش و با توجه به چند نکته تنظیم کنه از جمله شرایط جاده ، شرایط جوی ، ماشین خودش ، تابلوهای راهنمایی و رانندگی و... شاید اگر سرعت 206 قابل کنترل بود... افسوس...
غم نوشت 4 : چه زیبا فرمود امیرالمؤمنین که " ما اکثر العبر و اقل العتبار" پند و عبرت بسیار و پند گرفتن اندک.هر کسی به صحنه تصادف میرسید سری با تأسف تکان میداد و نچ نچی میکرد و یا علی مدد گاز ماشین رو تخته میکرد. انگار نه انگار که لحظاتی قبل نتیجه بی احتیاطی یا غفلت یه راننده رو دیده. شاید اگر همسر اون زن از دیدن تصادف های دیگران عبرت می گرفت و محتاط تر رانندگی میکرد...افسوس...غم نوشت 5 : از همه چی گفتم ولی از کیفیت ساخت خودرو ها چیزی نگفتم چون تو شرایطی که خودروسازان وعده خروج پراید 18 میلیونی!! از چرخه تولید آن هم شاید در سال 1394!! رو میدن حرفی واسه گفتن وجود نداره. کاش خودروسازان ما یک هزارم دغدغه ای که واسه کسب درآمد بیشتر دارن ، دغدغه ایمنی بیشتر داشتن اونوقت شاید...افسوس...
غم نوشت 6 : هیچ کدام از این افسوس ها زن جوان رو زنده نمی کنه و هیچ چیزی خاطره تلخ دین همسر در اون حالت دلخراش رو از ذهن اون مرد پاک نمیکنه. کاش کمی محتاط تر باشیم. کاش کمی آروم تر رانندگی کنیم. کاش هیچ کس عزیزشو تو تصادف از دست نده. از مردن تو تصادف متنفرم نه به خاطر نوع مردن بلکه به نظرم کسی که تو تصادف میمیره هدر رفته. خوب مردن هم سعادتیست. کاش خوب بمیریم.
راستی !چقدر مرگ به آدم نزدیکه و چقدر آدم ها غافل از مرگ!؟ چه بسا این زن و شوهر تا چند ثانیه قبل داشتن گل میگفتن و گل میشنفتن و در یک آن همه چی تمام...
ناله های دلخراش مرد هنوز تو گوشمه...خدا صبرش بده…الفاتحه